#چرا_ما_زنان_همیشه_باید_مطیع_باشیم؟
اطاعت از والدین و شوهر جلوه ای از اطاعت از خدا است.
اطاعت از پدر، مادر و افرادی که خداوند اطاعتشان را بر ما واجب کرده است، در طول اطاعت از خدا قرار دارد. اگر پدر بی سوادِ یک فرد چهل ساله ی تحصیل کرده و صاحب منصب، راضی به مسافرت وی نباشد و به خاطر مسافرت او اذیت شود این مسافرت بر او حرام می شود. این فرد به خاطر اطاعت از خداست که می بایست فرمان پدر را اطاعت کند؛[1] هر چند که از پدر خود علم و تجربه ی اجتماعی بیشتری داشته باشد. خدا نیز در عوض این اطاعت، نظام خلقت را به طریقی سامان می دهد که آن خیراتی را که آن فرد، از آن مسافرت منظور داشته بود، نصیبش شود.
وظیفه ی ما صرفاً اطاعت است و حل مشکلات این مسیر را باید به خدا بسپاریم.
«اطاعت» یعنی تسلیم کردن اراده؛ و مطیع به کسی گویند که اراده ی خود را تسلیم شخص یا کسی می کند. بدانید که همواره خداوند، خیر ما را در اطاعت از پدر و مادر قرار داده است؛ ولو اینکه آنها از روی هوای نفس یا از سر لجبازی با ما رفتار کنند.
آنها طرف معامله ی ما نیستند؛ بلکه ما به اعتبار اطاعت از خداوند است که از آنها اطاعت می کنیم. اطاعت زن از شوهر هم این گونه است و طبق روایت «زن تا حق شوهر را ادا نکند حق خداوند را ادا نکرده است.»[2] و این بدین معنا نیست که شوهر از نظر علمی، بالاتر است یا فکرش قوی تر است یا تشخیص اش بهتر است؛ هر یک از اینها می تواند باشد یا نباشد.
1- اطاعت از پدر مطلق نیست؛ اطاعت در اموری که فرزند به حرام بیفتد یا مجبور به ترک واجبی شود یا از سوی پدر به گونه ای امر به شرک شود، واجب نمی باشد.
2- مکارم الاخلاق، ص215؛
#مسیحیت_کتاب_ناگفته_ها_
مقدمه:
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»[1] (در این، نشانۀ روشنى است براى جمعیّتى که اندیشه میکنند!)
استراتژی واتیکان از زبان جناب پاپ -رهبر کاتولیکهای جهان- در قبال ایران، ترویج کلیساهای خانگی است. آنها به روشهای مختلف در
صدد جذب جوانان ایرانی هستند، البته این سیاست مختص ایران نیست، بلکه سیاستی همهجانبه در قبال اسلام و در راستای جنگ تمدنهاست.این جنگ، از اشغال عراق، افغانستان و کشتار مسلمانان گرفته، تا تخریب مساجد و تجزیۀ کشورهای اسلامی اندونزی و سودان و حاکمکردن حکومتهای سکولار در کشورهای اسلامی و حمایت از اسرائیل و جنایاتش علیه مسلمانان و نیز ترغیب جوانان به پذیرش مسیحیت به عنوان پیش شرط کسب ویزای اقامت در غرب و تحریف واقعیت اسلام و تبلیغ علیه آن را در بر میگیرد.
آنها مسیحیان را صلح طلب معرفی میکنند؛ حال آنکه جنگ اول و دوم جهانی بین مسیحیان درگرفت و دهها میلیون نفر در این جنگ کشته شدند. آنها خود را مخالف خشونت معرفی میکنند؛ در حالی که به وحشیترین روشهای شکنجه برای ترویج مسیحیت روی آوردند. موزه های شکنجه در غرب، ابزار و روش های شکنجه های باورنکردنی به دست کشیشان و راهبه ها را به نمایش گذاشته اند.[2]
آنها خود را طرفدار گسترش علم معرفی میکنند؛ اما داستان محکومیت گالیله به اعدام توسط کلیسا به جرم کرویدانستن کرۀ زمین را همگان می دانند. اصولاً پیشرفت در غرب، نتیجه کنارزدن مذهب تحریفشده مسیحیت امروزی است و خود به آن اعتراف دارند. عده ای آزادی شهوترانی در غرب را دلیلی برای جذب جوانان غربزده قرار می دهند؛ حال آنکه در مکتب مسیحیت رایج، حتی لذتبردن از روابط زناشویی امری مذموم است و این روابط فقط برای بقای نسل بشر مجاز شمرده شده است و لذا کشیشان و راهبهها به بهانه اینکه به خدا نزدیکتر باشند، از ازدواج منع شدهاند. حکم حجاب نیز در مسیحیت همچون حکم اسلام است و مطابق با اناجیل، زنان موظفند محجبه باشند و بی حجابی موجود در غرب ربطی به مسیحیت ندارد، هرچند امروزه بسیاری از کشیشان خود غرق در فسادند. دربارۀ درگیری واتیکان در سیاست های ضدمردمی، شاید گفته شود که اینها سیاست های قدیمی مسیحیان و واتیکان بوده است؛ لیکن واقعیت این است که امروزه هم سیاست همان است. امروز پول های مسیحیان که به کلیساها اهدا می گردد، در بانک واتیکان جمع آوری و از جمله در کارخانجات تولید سلاح در آمریکا از جمله در کارخانجات “لاکهید” سرمایه گذاری میشود؛ سلاح هایی که برای کشتار مردم و سلطه بر جهان به مصرف میرسد. از زمان ظهور امپریالیسم آمریکا سیاست های واتیکان تحت تأثیر و نفوذ کاخ سفید بوده و در زمان هیتلر و موسولینی نیز واتیکان و کلیساهای آن حامی نازیسم و فاشیسم بوده اند و در زمان استعمار نیز کلاً کلیسا پیشقراول و همراه استعمار در سلب آزادی و استقلال ملت ها نقش اساسی ایفا کرده است. حتی پاپ فعلی نیز خود جزو سپاهیان هیتلر بوده و از آنها حمایت کرده است. ممکن است گفته شود که اصل مسیحیت با آنچه مسیحیان و واتیکان و کلیساها در گذشته و حال انجام میدهند، متفاوت است. موضوع این کتاب در مورد اصل مسیحیت از نظر دیدگاه ها و نه صرفاً عملکردهاست. لذا در اینجا علاوه بر اشاراتی به فساد گستردۀ کشیشان و تجاوزهای آنها به کودکان -که امروزه امری عادی و البته تیتر روزمره رسانه های غربی است- بر اصل مکتب مسیحیت اشاراتی داریم. البته مسیح(ع) از دیدگاه اسلام پیامبری اولوالعزم است و قرآن معجزات بیشتری نسبت به انجیل برای آن حضرت قائل است.
یک مسلمان نمی تواند مسیح (ع)را نفی کند و اصولاً اسلام ادامۀ مسیحیت راستین و در امتداد آن است؛ لیکن انجیل امروزۀ مسیحیان سالها و در مواردی قرنها پس از حضرت مسیح(ع) به رشتۀ تحریر در آمده است؛ آنهم به زبان یونانی و در غرب؛ در حالی که زبان حضرت عیسی(ع) آرامی بوده و در فلسطین (خاورمیانه) می زیسته است و لذا تحریفات زیادی در آن صورت گرفته است. در کتاب حاضر، دیدگاه اسلام دربارۀ حضرت عیسی(ع) و مریم مقدس(س) و نیز نگاه مسیحیت جاری به آن حضرت مورد توجه و کاوش قرار گرفته و مقایسه ای است بین این دو. این کتاب به حقایقی اشاره میکند که معمولاً مبشران مسیحی از بیان آن در جوامع اسلامی پرهیز می کنند. نگارنده در کتابی که تحت عنوان «این است اسلام» به زبانهای اسپانیایی و انگلیسی نگاشته و به چاپ رسیده است، به موضوع مطرح در کتاب حاضر نیز پرداخته است. بزرگ کلیساهای شمال مکزیک آن کتاب را بسیار خطرناک ارزیابی کرده است؛ زیرا پردهها را کنار میزند و واقعیت اعتقادات آنان را برملا میکند و به تشریح دیدگاه های اسلامی -که با چهرۀ تحریفشده توسط آنان از اسلام تفاوت دارد- پرداخته است. این کتاب به «دگماتیسم مذهبی» که مبنای ایمان مسیحی است، عواقب اعتقاد به سهخدایی، اعتراف به گناهان، مراسم خداخوری (عشای ربانی)، گناهکار دانستن نوزادان حتی در رحم مادر و فلسفۀ غسل تعمید، توهین هایی که در انجیل تحریفشده به حضرت مسیح(ع) شده و اشکالات در عبادات آنها و امثال آن میپردازد. لازم است ذکر شود که طرح این موضوعات در سخنرانی های نگارنده در غرب و ارائه منطق اسلام به زبانی ساده موجب شده بود که افراد زیادی به اسلام گرایش پیدا کنند. امید است این کتاب پردهها را از بخشی از حقایق کنار بزند و نهتنها مانع فریبخوردن افراد شود، بلکه پیروان ادیان مختلف و بهویژه مسیحیت را نیز به تفکر وادارد؛ تفکری که بر خلاف آموزههای کلیسا نهتنها گناه نیست، بلکه یک ساعت آن مطابق با حدیث نبوی از 70 سال عبادت بالاتر است. نگارنده احترام وافری برای پیروان ادیان الهی و بهویژه برای مسیحیان قائل است و در این کتاب صرفاً به نقد و معرفی دیدگاه ها با رعایت کمال احترام پرداخته است. هرچند نقد باورهای مسیحیان خوشایند آنان نباشد و انتظار داشته باشند دگماتیسم مذهبی بر دیگران نیز حکم فرما باشد؛ لیکن همانطور که حضرت محمد(ص) فرموده است: «ما کسانی هستیم که در مورد دین خدا مباحثه میکنیم». نگارنده آمادگی خود را جهت مباحثه دربارۀ موضوعات فوق با مسیحیان اعلام میدارد. «…لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ»[3] (…بر آنان مژده باد، پس بندگان مرا بشارت ده؛ آنان که سخن را با دقّت میشنوند و بهترین آن را پیروى مىکنند، آنانند که خداوند هدایتشان نموده و آنانند همان خردمندان.) قبلا کتابی را تحت عنوان «مسیحیت از واقعیت تا تحریف» نگاشتم که محتوایش با کتاب «نیمه پنهان مسیحیت» یکسان است؛ لیکن نحوه تنظیم آن تفاوت دارد. لذا این کتاب را با نام جدید منتشر مینمایم. در قسمت پایانی کتاب، سؤالات چهار جوابی طراحی شده است تا احیاناً در مسابقات کتابخوانی مورد بهره برداری قرار بگیرد. توجه شما را به این کتاب جلب نموده، کمال تشکر خود را از کسانی دارد نظریات و نقدهای خویش را از طریق ایمیل ارسال دارند، ابراز میکند. ضمناً نسخه دیجیتالی این کتاب به همراه طرح سؤالات و جدول پاسخ ها را میتوان اینترنت دریافت نمود.
_________________________________
[1] . نمل، آیه 67.
[2] . تصاویر شکنجه در آخر کتاب آمده است.
[3] . زمر، آیات 17-18.
#چرا_گریه_بر_امام_حسین؟
چرا ما بايد براي امامي كه 1400 سال پيش توي يك
كشور ديگه شهيد شده هنوز عزاداري با اين شكوه
برگذار كنيم و هر سال هم همون كارا رو تكرار كنيم؟
پاسخ:
1ـ ابتدا باید گفت که تقسیم کشورها از نظر عقلی بی معنی است، چرا که خداوند این مرزها را قرار نداده، بلکه این ها تقسیمات بشر در دنیا برای راحت تر زندگی کردن است. از منظر عقل و دین، تمام مردم از یک پدر و مادرند و کلّ زمین هم برای تمام مردم است. مظلوم در هر کجای جهان باشد، مظلوم است. ظالم نیز هر کجا باشد، ظالم است. لذا اگر مردم فلسطین هم قتل عام شوند، این انسانهای آزاده اند که ساکت نمی نشینند.
2ـ گرفتار شدن در حصار زمان نیز لایق انسان نیست. ما حیوان نیستیم، که با گذر زمان، حوادث گذشته را فراموش کنیم. هیچ حیوانی تاریخ و حافظه ی تاریخی ندارد؛ امّا انسانها، تاریخ و حافظه ی تاریخی دارند. چون عقل، موجودی لازمانی است که گذشته و حال و آینده برایش فرقی نمی کند. عقل همان گونه که به حوادث زمان حال فکر می کند به حوادث گذشته هم فکر می کند و از آن درس یا عبرت می گیرد. کما اینکه به آینده هم فکر می کند و برای آینده، برنامه ریزی می کند. امّا حیوانات، در زمان حال زندگی می کنند. نه تاریخ دارند و نه از تاریخ درس یا عبرت می گیرند. با آینده هم کاری ندارند. حتّی اگر برای فردای خود غذا ذخیره می کند، از روی غریزه است.
پس ما با تاریخ کار داریم، چون انسانیم. تاریخ را زنده نگه می داریم و آن را بازخوانی می کنیم تا بتوانیم از آن درس بگیریم. و البته هر چه یک حادثه ی تاریخی، درسها و عبرتهای بیشتر و بهتری داشته باشد، ما نیز به همان اندازه بیشتر به آن می پردازیم؛ تا آنجا که با برخی حوادث تاریخی، زندگی می کنیم.
3ـ چرا بر امام حسین(ع) و شهدای کربلا گریه می کنیم؟
از دو زاویه می توان به این سوال پاسخ داد. از منظر عقل و از منظر عشق.
پاسخي مبتني بر منطق عشق
اگر شما عزيزي بسيار متّقي داشته باشيد كه با وضع اسفناك و مظلومانه اي كشته شود، به صرف اينكه مي دانيد او به محض كشته شدن وارد بهشت مي شود، از مرگ او خوشحال مي شويد؟!! يقيناً خوشحال نمي شويد؛ بلكه بر عكس، مردم در اين گونه موارد بسيار بيشتر محزون مي شوند. عاطفه، چرا بر نمي دارد؟ اگر جلوي چشم مادري، گوش فرزندش را ببرند، جگرش كباب مي شود. حال فرض كنيد بعد از بريدن گوش، آن را بخيّه بزنند و گوش فرزند سالم شود. بعد از چند سال، فيلم بريدن گوش فرزند را دوباره براي ان مادر نمايش دهيم. به نظرتان چه عكس العملي نشان مي دهد؟ روشن است؛ دوباره جگرش آتش مي گيرد؛ در حالي كه ماجرا گذشته و تمام شده، گوش فرزندش هم سر جايش سالم است؛ امّا مادري كه عاشق فرزند خود است، حتّي از تصوّر آنكه گوش فرزندش را زماني بريده بودند، دلش آتش مي گيرد. اين منطق عشق و عاطفه است. عقل اينجا نمي تواند درک كند. براي چنين مادري نمي تواني استدلال كني كه الآن ديگر جا ندارد براي آن ماجرا گريه كني. اگر استدلال كني، مي گويد: مادر نيستي تا بفهمي.
گريه در فراق عزيزان و گريه بر مظلوميّت يك انسان وارسته و صد در صد بهشتي امري است فطري. لذا افراد داراي فطرت سالم، در مرگ افراد بلند مرتبه بيشتر محزون مي شوند تا در فراق افراد عادي. اگر كسي پدرش بميرد، پدري كه مي داند جهنّمي است، شايد اصلاً گريه هم نكند؛ امّا اگر پدرش يك عارف ربّاني باشد چه؟ روشن است، برايش خون گريه مي كند؛ با اينكه مي داند او در بهشت برين است.
برخي دنبال دليل مي گردند تا بر امام حسين(ع) گريه كنند. اينها نياز به طبيب دارند نه دليل. چون فطرتشان مشكل دارد. فطرت سالم وقتي در تلوزيون ببيند كه كودكي را در آن سر دنيا سر مي برند، در همان پاي تلوزيون ضجّه مي زند. حتّي اگر دهها سال بعد هم همان صحنه را برايش نمايش دهند، با علم به اين كه آن واقعه دهها سال قبل رخ داده باز گريه مي كند. در چنين حالتي اگر كسي محزون نگشت يقيناً مشكل روحي و رواني دارد.
شگفتا! عدّه اي مي پرسند: چرا گريه كنيم؟ ما مي پرسيم: چگونه گريه نكنيم؟ مگر مي شود انسان باشي و عواطف داشته باشي و فطرتت كمي تا قسمتي سالم باشد و از تصوّر فجايع عاشورا چشمت تر نشود؟ سعدي عليه الرّحمه فرمود: « بني آدم اعضاي يك پيكرند؛ كه در آفرينش ز يك گوهرند. چو عضوي به درد آورد روزگار؛ دگر عضوها را نماند قرار. تو كز محنت ديگران بي غمي، نشايد كه نامت نهند آدمي». وي مي گويد اگر فردي عادي از بشر دردمند شد، آن هم از سوي روزگار، تو اگر قلبت آتش نگرفت و به درد نيامد، اساساً آدم نيستي؛ بلكه در جرگه ي حيوانات هستي؛ بلكه از حيوانات هم كمتري. چون حتّي برخي حيوانات نيز با همنوعان خود همدردي مي كنند. امّا سعيديا! حسين ما عضوي از اين پيكر نيست؛ بلكه جان عالم امكان است. وقتي به روح نِشتر مي زنند تمام وجود آدمي به درد مي آيد. اگر عزيزي از ما را ده سال قبل با وضع مظلومانه اي كشته باشند همين الآن هم كه او را ياد مي كنيم بغض گلويمان را مي فشارد، سيّد شهيدان عزيز ما كه سهل است، تمام هويّت ماست؛ موجوديّت ماست؛ شخصيّت ماست؛ آرمان ماست؛ آرزوي ماست؛ عشق ماست؛ جان ماست؛ قلب ماست؛ معني ماست. كسي كه مي پرسد: چرا براي امام حسين(ع) گريه كنيم؟ يا چرا اهل بيت(ع) براي او مي گريستند؟ لابد اينها را نمي فهمد يعني چه. نمي فهمد كه وقتي عشق كسي را مظلومانه مي كشند، ديگر گذشت زمان برايش معني ندارد. داغ امام حسین ع در روح، فرازماني اوست.
پاسخ عاقلانه:
حكمت گريه بر اباعبدالله (ع) تنها به جهت قربانى شدن، مظلوميت و به اسارت درآمدن خانواده ي ايشان نبود؛ تا گفته شود كه آن حضرت با شهادت خويش به مقامات عالي رسيدهاند و ديگر اشك ريختن براى او چه معنا دارد؟ گرچه حتّي اگر هيچ حكمت ديگري هم نداشت باز گريه بر او سزاوار بود؛ چون اين گريه يك واكنش عاطفي و عاشقانه است كه دليلش حبّ است؛ نه حبّ فاميلي كه كهنه مي شود؛ بلكه حبّ ايماني كه تا ايمان هست تازه است. گذر زمان، می تواند بر علائق غریزی و حیوانی ما سایه اندازد، امّا گذر زمان، روی علائق عاقلانه و عاشقانه، نه تنها سایه نمی اندازد بلکه باعث پررنگتر شدن آن می شود. همین مسأله است که باعث می شود ما وقتی نام ابن سینا یا زکریای رازی یا امثال او را می بریم، احساس افتخار بکنیم، در حالی که اسم پدر پدر پدر بزرگم را نمی دانم. چون بین من و پدر پدر پدر بزرگم، هیچ گونه رابطه ی عقلی یا عشقی وجود ندارد که اسمش برایم مهمّ باشد، امّا بین من و ابن سینا یا رازی یا ابوریحان بیرونی و امثال اینها، رابطه ی عقلی وجود دارد. حال اگر رابطه، عاشقانه هم باشد، که خیلی قویتر می شود.
ائمه(ع) حقيقتاً براي امام حسین(ع) بزرگوار مي گريستند؛ و گريه ي آنها گريه ی عشق است؛ سوز دل است. لازمه ي انسانيّت آنهاست. شرط عاشقي است. امّا در ضمن همين گريه ي عاشقانه و فطري، اهدافي سياسي و اجتماعي و تربيتي و … نيز وجود دارد؛ که به جنبه ی عقلی قضیّه بر می گردد. لذا آن بزرگواران براي آنهايي هم كه چنين عشقي را نمي فهمند تا ناخودآگاه اشك بريزند، توصيه مي كنند كه گريه كنيد! به اميد ثواب هم شده گريه كنيد!
امّا چرا اين همه توصيه؟
به خاطر فوايد فرواني كه در اين گريه وجود دارد؛ كه به پاره اي از آنها اشاره مي شود.
1ـ در روانشانسي ثابت شده كه اگر كسي رفتار ناشي از يك حالت روحي را تقليد كند، آن حالت روحي در او نيز نمودار مي شود. مثلاً كسي كه خوشحال است با حالت خاصّي مي خندد. حال اگر شخصي غير خوشحال دقيقاً با همان حالت شروع به خنديدن كند، حقيقتاً حالت خوشحالي در وجود او نمودار مي شود. اين اصل روانشناختي را اهل بيت(ع) نيز بيان داشته اند. امير مومنان(ع) طبق همين اصل فرمودند: « إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُم ــــ اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى بزن ( مثل افراد بردبار رفتار كن) ! زيرا كم تّفاق مي افتد كه كسى خود را شبيه گروهي كند و از آنان نگردد » (نهج البلاغة،حكمت203)
عشق ايماني به امام حسين(ع) شخص عاشق را از درون وا مي دارد كه بر مظلوميّت معشوق خود بگريد؛ و هر چه معرفتش به مراتب وجودي معشوقش فرزونتر و ايمانش به او بيشتر شود، اين عشق نيز شديدتر و به تَبَعش، آن گريه هم شديدتر مي شود. گريه اي كه دست خود شخص نيست؛ گريه اي كه به صورت خودكار از دل عاشق مي جوشد؛ و تا آن عشق هست، آن جوشش هم وجود خواهد داشت. حال كسي كه عاشق امام حسين(ع) نيست، اگر مثل عاشقان آن حضرت گريه نمايد؛ و از گريه ي آنها تقليد كند، كم كم او نيز آن حالت عاشقي و شيدايي نسبت به امام حسين(ع) را تجربه خواهد نمود. و غرض اهل بيت(ع) از اين همه توصيه آن است كه اين حالت در شيعيان پديدار گردد. چرا كه فوايد فرواني در اين حالت عاشقانه است. همين حالت عاشقانه است كه شهداي كربلا را در برابر لشكري سي هزار نفره پايدار كرده بود. همين حالت است كه باعث مي شد سربداران شعار دهند:« سر به دار مي دهيم، تن به ذلّت نمي دهيم». همين حالت است كه باعث مي شود حسين فهميده نارنجك به خود ببندد و زير تانك دشمن رود. همين حالت است كه شهيد چمران درست مي كند. شما اگر كتابهاي شهيد چمران را بخوانيد، اين شيدايي را به وضوح در نوشته هاي او مي بينيد. آنچه يك دكتراي فيزيك پلاسما را از آمريكا به لبنان و از لبنان به ايران، و از مجلس شوراي اسلامي به جبهه هاي حقّ عليه باطل مي كشد همين شيدايي شگفتي ساز است. آنچه باعث مي شود بسيجي ما با اختيار خويش پا در ميدان مين بگذارد تا راه باز كند، همين حالت عاشقي و شيدايي است. آنچه باعث مي شود مادر دو شهيد، فرزند سومش را هم به جبهه بفرستد، همين حالت عاشقي است. آنچه گروه اندكي به نام حزب الله لبنان را در برابر قوي ترين ارتش منطقه شير غرّان كرده، همين حالت عاشقي است. و … .
2ـ وقتي كسي اين حالت عاشقانه را در خود زنده نمود پيوند عميق عاطفى ميان او و الگوى راستين هدايت و مبارزه با ظلم و ذلّت ناپذيري پديدار خواهد شد. در نتيجه او نيز چنين روحيّه اي را پيدا خواهد نمود. به حزب الله لبنان نگاه کنید! چه چیزی این گروه کوچک را این گونه شکست ناپذیر کرده است؟ رمزش الگوگیری از امام حسین(ع) است. کسی که از شهادت نترسد، او را با هیچ چیزی نمی تواند ترساند. کسی که حتّی به قیمت جانش هم حاضر به پذیرفتن ذلّت نیست، او را با هیچ ابزاری نمی توان ذلیل نمود. چه چیزی باعث شد ما در هشت سال دفاع مقدّس، این گونه شگفت انگیز ایستادگی کنیم؟ پاسخش روشن است؛ الگو گیری از جریان عاشورا. ما در اوائل انقلاب، کشوری بودیم با ارتشی از هم پاشیده و سپاهی تازه تأسیس شده، که از جانب تمام ممالک شرق و غرب، در تحریم تسلیحاتی و اقتصادی بودیم. و رژیم بعث عراق کشوری بود با ارتش منظم و تا بن دندادن مسلّح که توسّط چهل کشور دنیا، حمایت مالی و نظامی و سیاسی می شد. با این اوضاع، اصلاً به ذهن دشمنان ما نمی رسید که ما بتوانیم دوام بیاوریم؛ امّا نه تنها دوام آوردیم بلکه دشمن را شکست دادیم. چرا و چگونه؟ با الهام گیری از عاشورا. بسیجیان ما افرادی بودند درس آموخته از عاشورا و برخاسته از مجالس عزای حسینی، که ترسی از شهادت نداشتند؛ در حالی که دشمنان ما چنین روحیّه ای نداشتند. بسیجی ما با یک سلاح ساده، حاضر به عقب نشینی نبود و تا پای جان می ایستاد در حالی که افراد دشمن با آن همه سلاح پیشرفته، پا به فرار می گذاشتند؛ چون به هیچ قیمتی حاضر به جان دادن نبودند. برای آنها، جانشان مهمّترین چیز بود، ولی برای ما، عزّت و ایمانمان مهمّترین چیز بود، که آن را از شعار معروف امام حسین(ع) آموخته بودیم که « هیهات من الذّلة».
3ـ اين گريه ها در صحنه ي جمعي، نوعي اعلام وفادارى نسبت به رهبران و پيشوايان دينى و مكتبي نيز هست. لذا مؤمنان شيعه در هر زماني با نام امام حسين(ع) با رهبر ديني خود اعلام وفاداري مي كنند؛ كه نمونه اش را در انقلاب اسلامي ديديم و مي بينيم؛ كه واضحترين نمودش در دفاع مقدّس بود. شعار « ما اهل كوفه نيستيم علي تنها بماند» كه يك شعار توأم با شعور سياسي است، برآيند همين گريه هاست.
4ـ در اين مراسمات و گريه ها، تاريخ كربلا نيز به عنوان نماد ذلّت ناپذيري و ظلم ستيزي زنده مي ماند. و عاقلان دانند كه نمادها چه نقش عظيمي در اشاعه ي يك فرهنگ و سمت و سو دادن به حركتهاي اجتماعي دارند. لذا ملاحظه مي كنيد كه غربي ها با چه حجم عظيمي از نمادها استفاده مي كنند براي اشاعه ي فرهنگ خودشان. دقيقاً به همين سبب هم بود كه در طول تاريخ، حكّام ظالم، سعي داشتند قبر امام حسين(ع) را محو سازند. چون متوجّه شده بودند كه كربلا و عاشورا تبديل شده است به نماد مبارزه با ظلم؛ آن هم از نوع مبارزه ي شهادت طلبانه كه ستمگران عالم هيچ راه مقابله اي براي آن ندارند. چون راه سركوب مردم، ترساندن آنها از مرگ است؛ امّا با كسي كه شعار مي دهد يا پيروز مي شويم يا شهيد، چه مي توان كرد؟ لذا جبّاران زمان بارها قبر شريف آن حضرت را شخم زدند و در آن گندم كاشتند؛ ولي مردم آن گندم ها را به تبرّك بردند. پس چاره را در آن ديدند كه بخشي از فرات را به سمت كربلا باز كنند تا قبر شريف زير آب رود. مردم آمدند و آب آن منطقه را به تبرّك بردند. امروز هم ملاحظه مي كنيد كه مذهب دست ساز انگليس، يعني وهّابيّت، دقيقاً همان شيوه را در پيش گرفته و مي خواهد اين نمادها را نابود سازد. لذا يا به حرمهاي شريف حمله مي كنند يا به مجالس عزاداري. اسرائيلي ها هم بارها گفته اند كه قوّت و قدرت شيعه در سه چيز است. در يادآوري جريان كربلا، در فرهنگ مهدويّت و انتظار و در تبعيّت از فقهاي زمان شناس.
#تولید_ملی_سرمایه_ملی
دنیا بداند ما برای افزایش تولید ملی و حمایت از سرمایه ملی آماده ایم.
#چه_کسی_هوس_دیدن_خدا_را_دارد؟
چه کسی هوس دیدن خدا را دارد؟
نمی دانم نام مرا شنیده ای یا نه؟ ان روزها رسم بود هر کس که مشهد می آمد، سر قبر من هم می آمد. اما این روزها نمیدانم روزها با شما چه کرد که اینقدر عوض شده اید؟
من اباصَلت هَروی هستم. همان کسی که مدتی خدم امام رضا (ع) بود. خوب می دانم آقا، خادمان زیادی دارد اما من با همه آنها که دیده ای فرق دارم، آنها خادم حرم امام اند و من خادم خود حضرت، و چه افتخاری بالاتر از ایـــن.
بگذار بگویم که اول سنی مذهب بودم و در شهر هرات افغانستان به دنیا آمدم و برای جستجوی حقیقت به شهر های مختلف سفر کردم؛ به بصره، کوفه، مکه، مدینه…خوب کم کم استاد حدیث شدم و شاگردانی اطرافم جمع شدند. بعد از سالها شنیدم که مامون، امام رضا (ع) را به خراسان دعوت کرده و من هم صبر کردم تا حضرت به نیشابور رسیدن و این بود که به خدمت آقا رسیدم. نمی دانم که چه در مدت کوتاهی شیفته ی امام شدم، طوری که دور شدن از حضرت سخت شده بود.
خیلی از علمای اهل سنت بعد از شنیدن خبر شیعه شدنم مرا طرد کرده و دروغگو خواندند. مگر جرم من چه بود؟ تنها عاشق حقیقت شده بودم.
راستی دوست داری خاطره ای از حضرت برت بگم، پس بشین و خوب بشنو
یادت هست که گفتم استاد حدیث بودم، خوب، من عادت داشتم هر چه را که می شنیدم به حضرت عرضه می کردم تا درست و غلط اون رو بفهمم. یک روز که خدمت امام بودم به ایشان گفتم: آقا حدیثی شنیدم و می خوام نظر شما را در مورد اون بشنوم. حضرت فرمود: بگو اباصلت
مولای من شنیده ام وقتی روز قیامت فرا برسد، افراد با ایمان وارد بهشت می شوند و در جایگاه خود قرار می گیرند و خدای خود را زیارت می کنند. آیا مومنان خدای خود را میبینند؟ اصلا می توان خدا را با چشم دید؟
امام به لحنی آرام و متین پاسخ داد: ای اباصلت شنیده ای که خدا پیامبرش را بر عالمین برتری داده و اطاعت و دیدار وی را دیدار خود معرفی نموده، پس زمانی که مومنان در بهشت هستند گاهی اوقات اجازه دارند که به جایگاه پیامبر نگاه کنند و آن حضرت را ببیندو این برای مومنان همان دیدار خداوند است.
وقتی این سخنان رو شنیدم کمی آرام شدم، اما باز پرسیدم، شنیده ام که ثواب “لا اله الا الله” این است که انسان می توانند به چهره خداوند نگاه کند، نظر شما چیست؟
حضرت با همان مهربانی پدرانه فرمود: خدا پیامبران و نمایندگان خود را به عنوان چهره خود( وجه الله) معرفی نموده یعنی هر کس دین خدا و معرفت شناخت واقعی را می خواهد، نزد پیامبران و نماینگان خداوند برود.
پرسیدم: مولای من علت انخاب این لقب چیست؟ این بار حضرت با پاسخش آتش وجودم را شعله ور ساخت و با تمام وجودم خدا را به خاطر نعمت شیعه بودن شکر کردم.
اما پاسخ امام؛ فرمودند: وقتی تو به دیدار بزرگی می روی با کمال احترام و ادب روبروی چهره آن شخص می ایستی و سلام می دهی. تو هیچ وقت به چهره او پشت نمی کنی و سلام بنمایی.اکنون خداوند، حضرت علی (ع) را چهره خود معرفی کرده است.نمیشود بغض علی (ع) را به دل داشته و دم از عشق خدا زد!!خدا این را قبول ندارد، خدا می خواهد به همه مردم بگوید اگر می خواهند به او نزدیک شوند باید علی (ع) و فرزندانش را دوست داشته باشند.